به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی خبری بانک و صنعت، سالهاست که در کشور ما صحبت از لزوم ارتباط دانشگاه و صنعت میشود. پارکهای علم و فناوری در این ارتباط چه نقشی ایفا میکنند؟
بحث اقتصاد دانشبنیان یکی از سرفصلهای مهم توسعه در جهان امروز است و کشورها در این بخش سرمایهگذاریهای گستردهای میکنند و هدف این است که دانشی که در دانشگاهها تولید میشود، وارد چرخه ثروت شود. در کشور ما هم عدهای در دانشگاهها فعالیت میکنند و قابلیت آنها تولید علم و دانش است. در مقابل عدهای را هم داریم که تاجر یا فعال صنعت و تولید هستند - که معمولا در جهان امروز این دو، یعنی تولید و تجارت نقاط مشترک زیادی دارد و به هم پیوند خورده است – و این عده در کار خلق ثروت هستند. در کشور ما همیشه بین این دو گروه فاصلهای وجود داشته است، به این صورت که افرادی که دانش را توسعه میدهند معمولا توان تجاریسازی و خلق ثروت از آن را ندارند و آنها که توانایی خلق ثروت دارند و میتوانند فرصتها را تبدیل به ارزشافزوده کنند هم اغلب توانایی تولید یا دریافت دانش را ندارند. برای پر کردن این فاصله در دنیا برنامههای مختلفی تعریف شده است که میتوان از آن جمله به برنامه حمایت از نوآوریها، برنامه حمایت از ایدهها، شتابدهندهها، پارکهای رشد و برنامههای حمایت از کارآفرینی اشاره کرد. در کشور ما هم طی سالهای اخیر اقتصاد دانشبنیان محور توجه قرار گرفته است و با توجه به اینکه دانشگاههای ما در منطقه از لحاظ تولید دانش در جایگاه خوبی بودهاند، تبدیل این دانش به ثروت در دستور کار قرار گرفته است. تبدیل دانش تولید و انباشتهشده در دانشگاهها به ثروت، نیازمند سازوکارهایی است که پارکهای علم و فناوری یکی از همین سازوکارها هستند. اینکه پارکها تا چه حد توانستهاند به وظیفه خود در این باره عمل کنند، بحث جدایی است که قطعا باید در آسیبشناسی نقاط قوت و ضعف پارکها به آن پرداخته شود.
کلینیکهای کسبوکار در این پارکها چه نقشی دارند؟
ایدههای فناورانه و دانشبنیان معمولا در ذهن اساتید، دانشجویان و اعضای هیات علمی به وجود میآید که در دانشکدههای فنی مشغول به کار و تحصیل هستند. برای اینکه چنین ایدههایی به محصول قابل ارائه و قابل جذب در بازار تبدیل شود، جدا از دانش فنی که آنها دارند باید دانش تجاریسازی و آشنایی با شرایط بازار هم داشته باشند که بتوانند دانش خود را وارد بازار کنند، یعنی باید ارزیابی کنند که ایدهای که در ذهن آنها شکل گرفته به اندازه کافی بازار دارد یا خیر و محصول آنها با محصول مشابه یا رقیب توان رقابت دارد یا خیر و این محصول در کجا قابل عرضه است و در کجا قابل عرضه نیست و این محصول چه زمانی به نقطه سودآوری میرسد و چقدر باید هزینه کنند تا به نقطه سربهسر برسند. اینها سوالاتی هستند که دانشجو یا استاد صاحب ایده باید قبل از وارد شدن به مراحل عملی تولید محصول پاسخ آنها را بداند تا با چراغ روشن و با دید و بینش درست وارد بازار شود. افرادی که دیدگاه صرفا علمی به ایده خود دارند، معمولا از ظرایف و دقایق بازار و اهمیت آگاهی به این ظرایف و دقایق مطلع نیستند. برای اینکه چنین افرادی به درک بهتری از مسیری که باید بروند، برسند باید کسانی در کنارشان قرار گیرند و کار مشاوره را در حوزه تولید، عملیات، بازار، قیمتگذاری، فروش و غیره بر عهده بگیرند. حتی اگر فرض کنیم که فرد از موفقیت محصول فناورانهاش در بازار مطمئن است، ممکن است از درک تغییر و تحولات آتی بازار ناتوان باشد و زمانی که محصول را به بازار عرضه میکند با شرایط غافلگیرکنندهای مواجه شود. پس در صورت تغییر شرایط بازار هم برای حل مسائل شرکت باید کسانی به عنوان مشاور در کنار شرکت باشند و راهحل ارائه کنند. مثلا اگر شرکتی محصول جدیدی را به بازار بیاورد، میداند که باید برای معرفی محصول خود به بازار تبلیغ کند، اما اگر پول برای تبلیغ نداشته باشد، دیگر نمیداند باید چکار کند. اینجاست که مشاور میتواند به این شرکت راهکار بدهد و چون دانش و تجربه کار در بازار را دارد، میتواند به نوعی مسالهای را که میتواند برای شرکت چالشبرانگیز باشد، برطرف کند. کلینیکهای کسبوکار محل ارائه چنین مشاورههایی هستند.
چرا عنوان کلینیک کسبوکار برای این مراکز انتخاب شده است؟
خدمات کلینیکهای کسبوکار اصطلاحا problem base است و تقریبا میتوان آنها را به کلینیکهای پزشکی تشبیه کرد. شما به کلینیک پزشکی مراجعه میکنید چون علائمی از مشکل فیزیکی را در بدنتان حس میکنید، اما نمیدانید مشکل دقیقا چیست و راه درمانش چیست. حتی ممکن است هیچ مشکلی هم نداشته باشید، ولی برای چکآپ دورهای به کلینیک مراجعه کنید چون میدانید بسیاری از بیماریها ممکن است بدون علائم خاصی در بدن شما ایجاد شوند و رشد کنند. پزشک در کلینیک براساس توضیحات شما و مشاهدات و آزمایشهایی که انجام میدهد، به تشخیص میرسد و به شما نسخه درمانی میدهد. در کلینیکهای کسبوکار هم مشابه همین روند را داریم، اما وضعیت در اینجا پیچیدهتر از کلینیکهای پزشکی است. در کلینیک کسبوکار ما با علائم مشخص و محدود مشکلات و راهکارهای مشخص و تعریف شده روبهرو نیستیم چون شرایط تولید و شرایط بازار هر لحظه مستعد تغییر و تحول است. پارامترهای دخیل در یک چالش کسبوکاری میتواند بسیار متعدد باشد و مشاور به تناسب هر متغیری باید نسخهای برای حل مشکل ارائه کند، طوری که این نسخهها با هم تداخل نکنند و یکی اثر دیگری را خنثی نکند. برای مثال اگر شرکتی در فروش مشکل دارد، مشاوری که میخواهد در کلینیک کسبوکار به این شرکت راهکار بدهد باید به پارامترهای متعددی مثل کیفیت محصول، تکنولوژی محصول، شرایط بازار، رکود، برندینگ، شرایط طرف تقاضا و تبلیغات و بازاریابی، روشهای فروش و بسیاری متغیرهای دیگر احاطه داشته باشد تا بتواند نسخه قابل قبولی به آن شرکت بدهد. برعکس کلینیکهای پزشکی، فرایندی که در کلینیکهای کسبوکار اتفاق میافتد، ممکن است زمانبر باشد و ممکن است راهکاری هم که مشاور کلینیک کسبوکار برای حل مشکل میدهد، بلافاصله مشکل را حل نکند و حل مشکل نیازمند سپری شدن زمان و طی شدن فرایند خاصی باشد.
در بین صاحبان کسبوکار نوعی احساس بینیازی و بیاعتمادی به راهکارهایی که دانشگاهیان برای حل مشکلات تولید و تجارت ارائه میکنند، دیده میشود. علت چیست؟
علت عموما این بوده که ارتباط بین این دو گروه یعنی دانشگاهیان و صاحبان کسبوکار سازوکار تعریفشدهای نداشته است. مثلا اگر صاحب شرکتی به دانشگاه مراجعه میکرد، درباره بیانگیزگی و بهرهوری پایین پرسنل خود راهکار میخواست سازوکار ما برای حل مشکل، قبلا تعریف پروژه تحقیقاتی بود. من معتقد نیستم پروژه تحقیقاتی سازوکار ضعیفی است، اما این سازوکار در جاهای خاصی کاربرد دارد. استاد دانشگاه ما در پروژه تحقیقاتی 6 ماه یا 9 ماه و گاهی هم یک سال روی این شرکت کار تحقیقاتی انجام میداد که بسیار طولانی بود و بعد هم یکسری راهکار ارائه میداد که مدیر شرکت نمیتوانست از این راهکارها استفاده کند چون راهکارهای ارائه شده بدون توجه به وضعیت آن کسبوکار ارائه شده بود. تعامل بین آنها مستمر و کارآمد نبود و راهحلی هم که از دل این تعامل بیرون میآمد، راهحل کاربردی نبود. ممکن است ضعف از صاحب آن کسبوکار بوده که نتوانسته مساله خود را درست منتقل کند و ممکن است ضعف از جانب استاد دانشگاه ما بوده که خود را در میان تئوریها دفن کرده و نتوانسته شرایط آن کسبوکار را درک کند. در کلینیکهای کسبوکار قرار است این ضعفها برطرف شود و فضای تعامل و اعتماد بین صاحبان کسبوکار و متخصصان دانشگاهی گام به گام به نحوی شکل بگیرد که از دل این تعامل مثبت راهکارهای کاربردی و موثر بیرون بیاید.
کلینیکهای کسبوکار میتوانند با واحدهای تحقیق و توسعه شرکتها همکاری کنند؟
همانطور که میدانید، برخی شرکتها واحدهای تحقیق و توسعه یا طرح و برنامه یا تحقیقات بازار دارند که کار این واحدها به نوعی شبیه کلینیکهای کسبوکار است. البته معمولا شرکتهای بزرگ دارای چنین دپارتمانهایی هستند و شرکتهای کوچک و متوسط چنین امکانی ندارند چون هزینههای دایر کردن واحد تحقیق و توسعه برای شرکتهای کوچک و متوسط توجیهناپذیر است. نکته مهمی که وجود دارد، این است که رویکرد شرکتهای بزرگ هم در دنیا تغییر کرده و آنها هم به جای اینکه هزینههای سنگین دپارتمان تحقیق و توسعه را تحمل کنند، به سمت کلینیکهای کسبوکار روی آوردهاند و ایدههای جدید و راهکارهای حل مشکلات خود را با هزینههای پایینتر از این کلینیکها طلب میکنند. بدین ترتیب شرکتها از تحمل هزینههای سنگین تحقیقاتی معاف میشوند و دانشگاه و کلینیک کسبوکار هم از دانشی که در اختیار دارد، منتفع میشود. در دنیا این تجربه به شکل موفق پیاده شده و شرکتهایی مثل BP یا بوئینگ و ایرباس و بسیاری شرکتهای صاحبنام دیگر نهتنها در
یک دانشگاه و کلینیک کسبوکار، بلکه در دهها دانشگاه و کلینیک کسبوکار حضور جدی دارند و از این مشارکت به خوبی در مسیر موفقیت کسبوکارشان استفاده میکنند.
کلینیکهای کسبوکار میتوانند محلی برای سفارش ایدههای نو یا خریدوفروش و پرورش ایدههای نو هم باشند؟
هدف اصلی کلینیکهای کسبوکار این نیست که محل پرورش ایده باشند، اما شرکتهایی که به این کلینیکها رجوع میکنند اطلاعات و تجربهای در این کلینیکها ایجاد میکنند که خودش تبدیل به دانش میشود. در بلندمدت همین دانش قابلیت تبدیل به ثروت را دارد. بنابراین پرورش ایده میتواند در افق بلندمدت سرویس جانبی کلینیکهای کسبوکار باشد. یکی از ضعفهایی که ما در بحث تجاریسازی دانش داریم، این است که در بخش قیمتگذاری ایده، نهادسازی نکردهایم و کار مناسبی انجام ندادهایم. همینطور درباره اینکه ایده دانشبنیان مفروض، کجا بازار دارد و چگونه باید با مشتری ایده وارد مذاکره شویم و سوالاتی از این دست که همه به ابعاد تجاری یک محصول نظر دارند هم دچار ضعف هستیم. این کار میتواند در کلینیکهای کسبوکار انجام شود. قطعا کلینیکهای کسبوکار در گام اول به ماکزیمم بازدهی که از آنها انتظار داریم، نمیرسند چون باید متخصصان این کلینیکها هم با قرار گرفتن در جریان تجربیات عملی و تعامل با شرکتها و حل مشکلات گوناگون کسبوکارها به تدریج به توانمندی حداکثری خود برسند و انتظاری که از آنها داریم که همان رفع تنگناها و گرههای کسبو کارهاست را محقق کنند.