بانک و صنعت، برای مثال در پس ماجرای خصوصیسازی تسویه بدهی دولت بود و تنها نام شرکتهای واگذار شده از دولتی به خصوصی تغییر یافت نه قالب و ساختار معیوب این شرکتها. از طرفی اداره این شرکتها به کسانی واگذار شد که قادر نبودند شیوههای مدیریتی درستی برای اداره آنها پیاده سازند. اقتصاد کشور دست یک عده به نام شبهدولتیهاست که البته بهلحاظ تعداد کم هم نیستند. از سوی دیگر اهدافی که برای خصوصیسازی دنبال شد، در این شرکتها مغفول ماند یا حداقل اجرای آن آنقدر طول کشید که به فراموشی سپرده شد بنابراین درحالی که بسیاری از شرکتها در قالب شرکتهای شبهدولتی برای خصوصیسازی واگذار شد، بسیاری از آنها به بخش خصوصی واقعی تحویل داده نشد. موضوع دیگر اینکه همان دستورات و روشهای مورد استفاده در نهادهای دولتی بر این شرکتهای بهظاهر خصوصی اعمال میشد. همه اینها دلیل محکمی بر این شد تا خصوصیسازی به اهداف اساسی خود دست پیدا نکند یا اینکه این موضوع به نام یکسری شبهدولتی تمام شود. در صورتی که این طرح میتوانست با همکاری بخش خصوصی واقعی، شایسته و مدبر به سرانجام درستی برسد.