بانک و صنعت به نقل از روابط عمومی پست بانک ایران؛ به مناسبت بزرگداشت 26 مردادماه؛ سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی به سراغ رمضان ابراهیمبای همکار آزاده بازنشسته پستبانک شهرستان خواف استان خراسان رضوی رفته و پای صحبتها و خاطرات وی نشستهایم که در ادامه از نظرتان میگذرد.
آقای ابراهیمبای در ابتدا ضمن معرفی خود درخصوص نحوه اسارات نیر توضیح دهید؟
رمضان ابراهیم بای ساکن شهر سلامی از شهرستان خواف در استان خراسان رضوی است، آذرماه 1366 به جبهه اعزام شده و در تیرماه 1367در فکه توسط نیروهای عراقی اسیر شده است. تیرماه 1376بعد از یک پاتک متوجه شدیم که تمام منطقه تا پل کرخه توسط عراقی ها محاصره شده است. علی رغم ایثارگری ها و تلاش نیروهای ایران، تانک ها از روبرو و نیروی پیاده عراق از پشت سر به ما حمله کردند و چون عملاً امکان خروج از محاصره نبود و تصمیم گرفته شد که تسلیم شویم. بطوریکه در آن پاتک بین 10 تا 15 هزار نفر از نیروهای ما به اسارت دشمن درآمدند.
* بعد از اینکه اسیر شدید چه اتفاقی افتاد؟
اسارت ما در شب اتفاق افتاد و چون مراجع بین المللی از این موضوع موضوع خبر نداشتند آمار و اسامی اسرا به جائی اعلام نشد و ما به عنوان مفقودالاثر در دست عراقیها بودیم. پس از آن ما را به شهر صلاح الدین عراق بردند و به مدت 781 روز در آن اردوگاه ماندیم.
وضعیت اردوگاه چطور بود؟
به دلیل عدم نظارت صلیب سرخ، اردوگاه جای بسیار نامناسبی بود و از کوچکترین امکانات بی بهره بود. آب نداشت و حمام نبود. چون از ساعت 8 تا 12 ظهر در محوطه اردوگاه بودیم از این فرصت استفاده میکردیم و بخاطر حفظ بهداشت از آب بسیار کمی که داخل حوض آبخوری جمع میشد با کاسه روی سر همدیگر میریختیم و حمام میکردیم. وضعیت بسیار اسفناکی بود بطوری که اگر کسی هنوز کف صابون روی بدنش بود و بطور ناگهانی پایان زمان تنفس اعلام میشد باید تا روز بعد این وضعیت را تحمل میکرد.
چه تصویری از دوران اردوگاه در ذهنتان ماندگار است؟
از آن دوران خاطرات زیادی در ذهن دارم از تقسیم یک مرغ بین 40 نفر گرفته تا ممنوع بودن قرائت قرآن و ...
تلویزیون هم که تا اواخر دوران اسارت در اردوگاه نبود تا اینکه در اواخر برای 14 اتاق 2 تلویزیون داده بودند که بصورت نوبتی در اتاق ها استفاده می شد.
از خبر آزادی و ورودتان به کشور بگویید؟
چون اسامی ما در آمار سازمان های بین المللی ثبت نشده بود امید به آزادی در ما کم بود تا اینکه چند روز مانده به آزادی ما را ثبت نام کردند و گفتند که قرار است آزاد شویم. به اینصورت بود که چند روز بعد از مرز مهران وارد ایران شدیم.
خانواده چطور از آزادی شما باخبر شدند؟
چون گروه ما به عنوان مفقودالاثر مطرح شده بودند باید تحقیقات لازم روی افراد گروه انجام میشد حتی به اشتباه شهادت بعضی از ما به خانواده اعلام شده بود. به همین خاطر چند روز در مشهد قرنطینه بودیم تا اینکه اسامی ما ازطریق رادیو اعلام شد و خانواده خبردار شدند و برای دیدن من به محل قرنطینه آمدند. آن لحظه هیچوقت از ذهنم بیرون نمی رود.
انتظارتان از مدیران بانک چیست؟
دورانی که ما در پست بانک کار کردیم شعب پست بانک در گوشه ای از ادارات پست و با کمترین امکانات فعالیت می کردند و کارکنان برای رونق این بانک زحمات طاقت فرسائی کشیدند، انتظار داریم که مدیران بانک همان مزایا و امکاناتی را که برای شاغلان فراهم میکنند برای بازنشستگان هم در نظر بگیرند. بخصوص آزادگان و ایثارگران باید همواره مورد توجه مدیران بانک باشند.