کشاورزان برای گذران هر چه امورات خود نماینده انتخاب می کنند، برای انجام این کار عده ای خود را در معرض نمایندگی قرار می دهند ، در این بین عده ای "زالو" خود را عرضه می کنند ودر این راستا به آنها که صادق هستند تهمت می زنند وافترا می بندند وبدتر از همه کشاورز می خرند و در این راه هر اقدامی انجام می دهند و مقصود آنکه برای پر کردن جیب نامبارک شان ، خون کشاورزها را می مکند.!
این عده که برخی ظاهر الصلاح نیز هستند، بعد از انجام این کار به آنها که بیرون هستند می پیوندند وبرای آنها نقش سم پاش را بازی می کنند تا محصولات کشاورزان را خشک نمایند و چقدر زود خون های ریخته شده برای محصولات را از یاد برده اند .
بیچاره ها نمی دانند آن موقع که تاریخ مصرف شان تمام شود تف می شوند وجای شان در زباله دانی است.
افسوس و هزاران افسوس که هم اینها وآنها نمی دانند ویا نمی خواهند بدانند که کشاورزان عاشورا دارند و بر بلندای مزرعه ی خود پیری فرزانه که او با چشمانی تیز بین همه را رصد می کند و آنگاه که فرمان دهد کشاورزان مشت می شوند وبر پیکره ددان خواهند کوبید، شمشیر بر خواهند کشید و سر از تنشان جدا خواهند کرد ومزرعه را به صاحبش خواهند سپرد
«وآن روز نزدیک است»