به گزارش پایگاه تحلیلی خبری بانک و صنعت؛ میثم حامدی، مدیر گروه بازارها و ابزارهای مالی مرکز پژوهش، توسعه و مطالعات اسلامی سازمان بورس و اوراق بهادار
استفاده از واژگانی نظیر سواد مالی یا ارتقای سطح سواد مالی چند وقتی است که متداول شده و در بسیاری از سخنرانیها یا مصاحبههای مطبوعاتی از این واژه استفاده میشود. غالباً افرادی که از این واژه استفاده میکنند، آن را معادل واژه فرهنگسازی، یا آموزشهای مالی، یا دانش مالی مد نظر قرار میدهند و معمولاً به چیستی، اهمیت و خاستگاه آن توجهی ندارند. سؤال اول اینجاست که منظور از سواد مالی و هدف از ارتقای سطح آن در بازار سرمایه چیست؟ آیا دانشجویان رشتههای مالی، اقتصاد، مدیریت کسب و کار، یا گرایشهای تازه تأسیس بورسی، دارای سواد مالی هستند؟ آیا ارتقای سطح سواد مالی موجب موفقیت بیشتر سرمایهگذاران در تالار معاملات یا به تصمیمگیری صحیح معاملهگران ختم خواهد شد؟ بدون شک برای موفقیت در بازار سرمایه، ترکیبی از هوش، قضاوت صحیح، توجه به جزئیات، دانایی در کسب و کار، تعقل، انرژی، اشتیاق، مهارتهای فردی، اعتماد به نفس، و خصیصههای دیگری نیاز است که نه تنها تعیین کمیت آنها دشوار است بلکه از شخصی به شخص دیگر نیز متفاوت است. با در نظر گرفتن این موضوع، تعریف سواد مالی و خاستگاه آن قابل توجه میشود و با اشراف بیشتر نسبت به ماهیت، میتوان بایدهای ارتقای سطح سواد مالی را مشخص کرد.
خاستگاه، اهمیت و تعریف سواد مالی
ریشههای سواد مالی را میتوان در مالی شخصی (Personal Finance) جستجو کرد. اولین بار در سال 1914، براساس قانون اسمیت- لِور در آمریکا، ارائه تجربیات آموزشی مورد نیاز در جامعه و در منزل به عموم مردم، بهمنظور ایجاد و ارتقای مهارتهای مختلف، تشویق شد که از آن جمله میتوان به مهارتهای مالی اشاره کرد. با قانونزدایی در بسیاری از بازارهای مالی در سال 1998، مسئولیت تصمیمگیریهای مالیِ بیشتری بر دوش عموم مردم گذاشته شد و به تبع آن از سال 2001، نهادهای بینالمللی مختلف همچون سازمان همکاریهای تجاری و اقتصادی (OECD) بر مفهوم آموزشهای مالی تأکید بیشتری کردند. در سال 2003، OECD مفهوم سواد مالی با تأکید بر استانداردهای آموزشی را در پروژههای خود مطرح کرد. اما داغ شدن و بر سر زبان افتادن مفهوم سواد مالی، بعد از بحران مالی 2007-2009 و پس از ارائه گزارش کنگره آمریکا درخصوص مقصران بحران بوده است. در این گزارش، کنگره آمریکا، یکی از مقصران بحران مالی را فقدان سواد مالی در میان عموم مردم بهویژه سرمایهگذاران، میداند. براساس این گزارش، قانون داد- فرانک، کمیسیون بورس و اوراق بهادار(SEC) آمریکا را ملزم به سنجش سطح سواد مالی در میان سرمایهگذاران می کند. گزارش کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا در سال 2010 حکایت از فقدان سواد مالی ابتدایی (درخصوص مفاهیم ابتدایی مالی) در میان سرمایهگذاران خرد داشت. بسیاری از کشورهای دیگر نیز تحقیقات مشابهی را انجام دادند و تقریباً به نتایج مشابهی رسیدند.
تعریف سواد مالی، میتواند برای شناسایی مؤلفههای آن و برنامهریزی ارتقای آن یاری رسان باشد. تعریف سواد مالی از قرار ذیل است:
"دانش و درک مفاهیم مالی به ویژه ریسک، و مهارت، انگیزش و اطمینان در به کارگیری این دانش و ادارک بهمنظور اخذ تصمیمات اثربخش در حوزههای مختلف مالی".
مبتنی بر این تعریف، سواد مالی یک فرایند است که از آموزش مالی جهت ایجاد دانش شروع و به تصمیمگیری ختم میشود. قاعدتاً سواد مالی باید در تصمیمگیری سرمایهگذاران بنشیند و ثمره آن تغییر رفتار است. لذا، اگر در جایی سخن از ارتقای سطح سواد مالی به میان کشیده میشود، باید بحث تغییر رفتار و اثرگذاری بر تصمیمات سرمایهگذاران نیز مطرح شود. یعنی اگر صرفاً به تعداد دورههای آموزشی، یا اگر صرفاً به تعداد شرکتکنندگان در دورههای آموزشی، یا تعداد اقدامات انجام شده در آمارها اشاره میکنیم، باید توجه کنیم که این آمارها صرفاً در حوزه ایجاد دانش است نه ارتقای سواد مالی. سواد مالی بدون پرداختن به دیگر مؤلفهها (یعنی تبدیل دانش به مهارت) ناقص است.
سؤالاتی که باید برای ارتقای سطح سواد مالی پرسیده شوند
برای ارتقای سطح سواد مالی، متولیان امر باید چند سؤال را پاسخ دهند. بایدهای سواد مالی در پاسخ به این سؤالات نهفته است:
1. برنامهریزی برای سواد مالی یا ارتقای سواد مالی بر چه مبنایی صورت میگیرد (بر مبنای تصمیم مدیران یا با در نظر گرفتن شرایط واقعی)؟
2. سواد مالی سرمایهگذاران حقیقی در چه سطحی قرار دارد؟ آیا سنجشی در این زمینه صورت گرفته و برای سنجش مجدد آن دورههای معینی تعیین شده است یا خیر؟ سطح هدفگذاری شده برای ارتقای سطح سواد مالی چیست؟
3. چه افرادی جزو گروه هدف هستند و برای هر یک چه برنامههای آموزشی مجزایی طراحی شده است؟ آیا اثربخشی برنامههای موجود سنجیده شده است؟
4. روشهای ارائه محتویات آموزشی برای گروههای مختلف کدامند؟ چه روشی مطلوب سرمایهگذاران حقیقی است؟ اثربخشی روشهای موجود مانند ساخت انیمیشین، ساخت کلیپ، انتشار بولتن و کتاب و ... تا چه اندازه بوده است؟
5. کدام یک از مفاهیم مالی باید در ارتقای سطح سواد مالی مورد توجه قرار گیرد؟ ضعف فعلی دانشی سرمایهگذاران حقیقی درخصوص کدام مفهوم مالی است؟
6. از چه طریقی میتوان سواد مالی را به رفتار مالی مبدل کرد؟
7. در زمان فشارهای سنگین خرید یا فروش در بازار یا در صندوقها، نقش نهادهای متولی امر ارتقای سواد مالی چیست؟
این سؤالات ابتداییترین سؤالاتی است که برای شناخت بایدهای سواد مالی باید پاسخ داده شوند. عملکرد در جایی حاصل میشود که بهعنوان مثال بگوییم سطح آشنایی سرمایهگذاران حقیقی نسبت به ریسک در بازار سرمایه را سنجیدهایم و برای ارتقای آن از روشهای مختلفی استفاده کردهایم تا مفهوم ریسک را به سرمایهگذاران بشناسانیم و بعد از 1 سال سطح سواد مالی سرمایهگذاران درخصوص ریسک را مجدداً بسنجیم تا ببینیم اقداماتی که صورت گرفته تأثیری در شناخت ریسک داشته یا خیر.
در این صورت است که برنامهریزی برای ارتقای سطح سواد مالی معنی پیدا کرده و با سنجشهای مختلف است که میتوان تعیین کرد کدام روش برای انتقال مفاهیم مالی و اقتصادی مناسب سرمایهگذاران است، کدام مفهوم مالی را به کدام گروه هدف انتقال داد و چه اقداماتی را مد نظر گرفت تا سطح سنجش شده سواد مالی ارتقا یابد.